×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

roya

arezo

کتب عشق

کتب عشق - مسعود فردمنش

***********************

غلام بچه مکتبی جاهل مسلک

و ساده دل روزی از استاد پیر خود اجازه گرفت

تا بجای قرائت انشاء نامه ای که حکایت از بی وفایی یار بود

را برای همشاگردیهایش بیان کند

و استاد پیر با این تقاظای جسورانه وی موافقت کرد:

****************************************

عشق من زینب خاتون ، با وفا و مهربون

عشق من برگ خزون ، عشق من آب روون

آب روون خوردند ، زینب خاتون و بردند...

اونقده برام عزیزه ، میمیرمه زنده میشم

ی قطره اشک بریزه ، بسته به جونم جونش

قربون اون وفا و اون قلب مهربونش

ما رو دست غم سپردند ، زینب خاتون و بردند...

دهل اوردند از راه دور ، چشماشو کردند کور کور

الماس و زر اوردند، مرغ تاج به سر اوردند

شمش طلا اوردند ،زینب خاتون و بردند ...

انگار طلسمش کردند ، مال و منال دنیا رو انگار به اسمش کردند

زبونش و بسته کردند ، روحش و خسته کردند

نشسته بودند زیر پاش ، راهی نمونده بود براش

راضی نبود ! راضی شد ، با گرگا همبازی شد

گیلاس باغم اون بود ، چشم و چراغم اون بود

مردم پر از رنگ و ریان، کشیک کشیدم که نیان

هی در باغ و بستم ، هی پشت در نشستم

تا ی صدای پا اومد مردم از جا جستم

دیوار کوتاه بود پریدند ، گیلاس باغم و چیدند

شسته نشسته خوردند ، زینب خاتون و بردند ...

تقديم شما عزيزان

امير...

سه شنبه 28 اردیبهشت 1389 - 11:37:53 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم